خدایا حواست هست؟

خدایا حواست هست؟

صدای هق هق گریه هایم از گلویی می آید که تو از رگش به من نزدیکتری

 

مردی در حال دعا

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز بود و هراس فردا بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیز تر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت بر من تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی. من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره ات نشسته بودم.

 

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ 

گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

 

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ 

گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست، از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید.

 

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی آخر تو بنده من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تو تنها اینگونه شد که صدایم کردی.

 

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی "خدا" آنچنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من اگر می دانستم تو بعد از علاج درد هم بر خدا گفتن اصرار می کنی همان بار اول شفایت می دادم.

 

گفتم: مهربانترین خدا! دوست دارمت ... 

گفت: عزیز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین می‌شویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال می‌شود تو هم برای من بفرستی؟ :)
جهت دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود ، در خبرنامه عضو شوید
۲۱ دیدگاه
  1. avatar
    عالی بود....
    خدایا به ما کمک کن که حتی لحظه ای فراموشت نکنیم...
    • avatar
      ممنون از حضورت 
      به سایت جدید برای خدا خوش اومدی 
  2. avatar

    شکسته های دلت را به بازارخدا ببر
    خدا خود بهای شکسته دلان است . . .

      

    (;

    • avatar
      :)
    • avatar
      :)
  3. avatar

    گل آفتاب گردان رو به نور میچرخد و آدمی رو به خدا ... ما همه‌ آفتابگردانیم…
    اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست!
    آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد ...

    این ها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌ که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود و دایره‌ای‌ داغ‌، در دلش‌ می‌سوخت.

    آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد ، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.
    آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛ اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.
    آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند. او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.
    او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند، در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.

    دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.
    آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.
    بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد...
    و بدون‌ خدا ، انسان …

    آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.
    و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پر می‌کنی؟ آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد ...

    گفت‌وگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.
    چون که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود
    جلو رفتم‌، بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد.
    تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.
    خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت:
    نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد،
    نام‌ انسان‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟؟؟

    آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم ...
    • avatar
      ممنون 
  4. avatar
    نمیدونم چی بگم چون هنوز جواب سوالم را ندادی راستی چرا نظرم را نگذاشتی و جوابما ندادی
    • avatar
      بعضی از نظراتت دوستت دارم داره یا یک همچین چیزی منم خب تایید نکردم :)
  5. avatar
    اهان خب بگو کلا حرف راست دوس نداری تا نگم چشم عزیزم از این به بعد سعی میکنم نگم خوبه حالا بخند و اینقدر بداخلاق نباش دلم میگیره
    • avatar
      :)))))))
      از دست تو 
  6. avatar
    اخیش خیالم راحت شد درضمن بگما من خیلی بد قولم نمیتونم نگم .............. مخصوصا الان که برام خندیدی
    • avatar
      کنترل کن 
      قوی باش 
      آدم های قوی موفق هستند
  7. avatar
    خب چیکار کنم همچین که نوشته هات میخونم دلم میریزه نمیتونم قوی باشم مگه تقصیر منه خو بیشتر تقصیره توست راستی تو خیلی شما شما و کتابی حرف میزنی با من چلا؟
    • avatar
      نوشته های من نیست
      برای بزرگان هست
      پس باید عاشق نوشته های اونها بشی
      من فقط توی سایت میارم و همین 
      کار دیگه نمیکنم
  8. avatar
    خب باشه چرا دعوا داری چرا میزنی ادم میترسه منظورم نوشته های خودت و جواب نظرهای که میدی بود اصلا باهات قهرم بد اخلاق
    • avatar
      o.O
    • avatar
      خدا صبرت رو بیشتر کنه :)
  9. avatar
    الهی بیفتی سقت بشی حداقل خیالم راحت بشه نیستی بدجنس
    درضمن خدا صبر تو را بیشتر کنه از دست من
    • avatar
      :|
    • avatar
      o-O
  10. avatar
    پس کچجایی خدا مرگم بده نکنه سقت شدی خدایا من الکی گفتما پوری نگرانتم کجایی نمیدونم چرا انقدر دلم برات تنگه و بی تاب
    • avatar
      اثرات ناپختگی هست :)
      درست میشه بعدا :)
  11. avatar
    بهاره، دختر گل ایشون رو اینجوری صدا نزن
    بی احترامیه وارونه کردن اسم
    فک کنم از شما بزرگتر باشن ولی اگه هم نباشن احترام دوستات رو داشته باش
    درسته شاید منظوری نداری ولی این کلمه ای که به کار بردی خییییلییییی بد بود، با وجود اینکه من مخاطبش نبودم یه جوری شدم ....
    ببخشید که دخالت کردم ولی نتونستم چیزی نگم...
    بهاره خانم امیدوارم ناراحت نشی، هر چی گفتم از روی دوستی بود:)))
    • avatar
      بله 
      از کلمه خوبی استفاده نشده 
      حتما نمیدونسته

      ممنون از شما 
  12. avatar
    من غلط کردم ببخشید نمیدونم من که 17سالمه ومطمعنا ایشون بزرگ ترن


    من برم یکم گریه کنم چون دلم خیلی گرفته از خودم
    ممنون اجی جونم که بهم گفتی عزیزمی
    • avatar
      خیلی فیلمی :))
  13. avatar
    واقعا راست میگی
    اگه فیلمم چه جور فیلمی هستم
    از اونا که ادم ازشون خسته میشه یا اونا که هرچقدر نگاه میکنه خسته نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    • avatar
      نمیدونم 
  14. avatar
    واقعا شرمنده واسه قبلا واون نوشته ها نمیدونم چی بگم جز اینکه واقعا کار مسخره و دور از ادب و وحقیقت بوده

    ممنون بابت متن فوق العاده است .انسان را برای چند مین تا عرش میبره از حس خدا که به ما داره

    و چه حیف که کسی مثل من ارزش اون حس راگاهی نمیدونه.

    خوبه که از این به بعد تنها دوستت دارم ها و عاشقت هستم های من مال خداییم است وبس ...

    بازم مرسی
    • avatar
      گذشته مهم نیست 
      الان مهمه :)
      ممنونم به خاطر حضورت
      میدونی منم مثل تو قبلا به کس دیگه این جملات رو میگفتم، اخرش فهمیدم لیاقت این جملات رو به شکل واقعی فقط خدا داره
    • avatar
      :)
    • avatar
      :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید