مسابقه ذهن زیبای من و جایزه ۱۷۵ هزار تومنی (واقعی)

مسابقه ذهن زیبای من و جایزه ۱۷۵ هزار تومنی (واقعی)

درود بر شما دوستان عزیز :)

چند وقتی به دلیل کار نبودم ولی با دست پر اومدم، با یک مسابقه و جایزه ۱۷۵ تومنی برای شما، هر چند ناقابله :)

پیشنهاد میکنم یا صوت گوش کنید یا متن بخونید.


خلاصه ای از مسابقه:

به شکل خلاصه مسابقه از این قرار هست که شما به شکل مقاله یا صوت یک رخداد منفی از زندگی خودتون رو به شکل مثبت بازگو میکنید و نکات مثبتی در دل اون اتفاق بد رو پیدا و به زبان خودتون تشریح میکنید، برای شرکت در مسابقه یک ماه فرصت دارید و به سه نفر اول جوایز نقدی (۱۰۰ هزارتومن، ۵۰ هزارتومن، ۲۵ هزارتومن) داده میشه.


هدف از مسابقه:

هدف از مسابقه این هست که حداقل برای یک بار هم که شده به رخدادهای منفی، با دید منفی، نگاه نکنید، چرا که ظاهر رخدادها منفی هستند و در دل این رخدادها بسیاری از نکات مثبت رو میشه برای قدم‌های آتی کسب کرد.

شرح مسابقه:

در زندگی همه ما حتما رخدادهای بد اتفاق افتاده ولی شاید گفت ظاهر این رخدادها بد بودن، ولی وقتی به عمق رخداد نگاه میکنیم خیلی درس‌ها ازش میگیریم، پخته تر میشیم، تجربیاتمون بالاتر میره، قدم‌های فردامون رو محکم تر برمیداریم و شاید دیگه مثل گذشته از افتادن نترسیم چون تجربه داشتیم، اینها ممکنه فقط بخشی از اثرات رخدادهای به ظاهر منفی باشه، حتی شاید مرگ یکی از عزیزانمون که باعث میشه روی پای خودمون وایستیم، یا شاید شکست عشقی که باعث میشه خودمون رو پیدا کنیم، نمرات بد یا کسب رتبه نه چندان خوب که باعث میشه تجربمون تو امتحان های بعدی بیشتر بشه، تصادفی که باعث میشه همیشه دیگه با دقت رانندگی کنیم و ...

برای شرکت در این مسابقه کافیه اون رخداد بد رو به شکل یک متن تلنگرآمیزی که جنبه مثبت داشته باشه تشریح کنیم، مهم شرکت کردن شماست مهم یک لحظه مثبت فکر کردن شماست و مهم تقویت هنر شما برای دیدن نگاهی متفاوت در اطراف هست، نگاهی که اگر با هنری زیبا، امیخته بشه یک ذهن زیبا رو ایجاد میکنه و این ذهن زیبا، زندگی زیبا میسازه :)

اینکه به هر آنچه که اتفاق میوفته همون‌طوری نگاه کنیم، هنر نیست، اینطوری به شما ادم منطقی هم نمیگن. توجه کردی وقتی کنار یک نقاش حرفه ای هستید و داره نقاشی زیبایی رو طراحی میکنه چه لذتی میبرید؟ توجه کردید وقتی کنار یک موسیقی دان در حال نوازندگی هست چه لذتی میبرید؟ قطعا آدم اگر منطقی باشه عاشق هنر هم هست. پس فقط به ظاهر اتفاق ها نگاه نکنید بلکه به عمق توجه کنید و هنرمندانه ببینید.

نمونه این جور متن‌ها توسط خودم (البته صوتی هست این) ۳۶ واحد در دانشگاه حذف کردم ولی ۳ ساله لیسانس گرفتم


نحوه امتیاز دهی:

۱ امتیاز صوت:

پیشنهاد میکنم صوت ارسال کنید چرا که صوت قدرت نفوذ بیشتری داره تا متن، و همینطور صوت دارای احساسات بیشتری از نویسنده هم هست  تا متن. برای همین یک امتیاز به کسانی که صوتی در این مسابقه شرکت کنن داده میشه. (علت اینکه فقط یک امتیاز گذاشتیم این هست که ممکنه شخصی دوست نداشته باشه صوت انتشار بده و یک حریم شخصی برای خودش تعریف کرده. برای همین یک امتیاز هم براش در نظر گرفتیم) 

 هر چند ممکنه صوت تاثیر بیشتری داشته باشه و اون احساساتی که میخواید داخل متن بگنجونید رو میتونید در صوت به شکل زنده اجرا کنید. و امیدوارم شما به خاطر همین یک امتیاز صوتی ارسال کنید چرا که اینطوری مجبور میشید بارها متن خودتون رو بخونید و این کمک به هدف ما در این مسابقه میکنه. هدفی که قرار هست شما رو به سمت مثبت فکر کردن تشویق کنه. هر چند در هنگام امتیاز از نگاه من و اقای سلطانی بزرگوار فرقی نداره بین کسی که متن ارسال میکنه یا صوت ارسال میکنه. در حد همین یک نمره فرق داره.

۳ امتیاز اشتراک‌گذاری:

اگر وبلاگ دارید حتما متن یا صوت رو در وبلاگ خودتون انتشار بدید و اگر در انتهای پست خودتون بقیه دوستان رو هم تشویق به شرکت در این مسابقه کنید ۳ امتیاز دیگه هم به شما داده میشه،چرا که باعث رونق این فرهنگ مثبت در فضای نت میشه. سعی کنید حتما این کار رو بکنید و دوستانتون رو به داشتن یک ذهن زیبا تشویق بکنید. هر چند این کار شما انقدر باارزش هست که نمیشه امتیازی روش گذاشت.

مثل این مثلا: حتما در مسابقه ذهن زیبای من شرکت کنید (لینک کنید تا دوستانتون راحت وارد این صفحه بشن)

دوستانی که وبلاگ ندارن و تمایل دارن ۲ امتیاز بگیرن کافیه وارد تلگرام ذهن زیبا بشن و پست مربوط به مسابقه رو یا در کانالشون به اشتراک بذارن یا در گروه‌هایی که دارن و بعدش به ایدی من پی ام بدن تا ۲ امتیاز بهشون داده بشه.

یعنی کسی که صوت به ما ارسال کنه و در وبلاگش یا در گروه‌ها و کانال های تلگرام دوستانش رو دعوت به مسابقه بکنه به راحتی میتونه ۴ امتیاز بگیره.

۱۶ امتیاز دیگه:

۱۶ امتیاز میمونه، ۶ امتیاز بنده حقیر بعد از خوندن متن یا شنیدن صوت مشخص میکنم و ۱۰ امتیاز توسط آقای سلطانی مشخص میشه (آقای سلطانی یکی از بهترین گوینده‌ها و دکلمه گویان کشور هستند که صدای بی‌نظیری دارند، که افتخار دادن و داوری این مسابقه رو قبول کردن)

درضمن بنده رشوه هم قبول نمیکنم حتی شما دوست آشنا :)))


جوایز مسابقه:

هر چی تعداد شرکت کننده‌ها بیشتر باشه برنده‌ها بیشتر هستند، مثلا چطوری؟

اگر زیر ۲۰ نفر شرکت کردن یک نفر برنده انتخاب میشه و ۱۰۰ هزار تومن جایزه نفر اول میشه

اگر بین ۲۰ الی ۳۰ نفر شرکت کنن ۲ نفر برنده انتخاب میشن، نفر اول ۱۰۰ و نفر دوم ۵۰ تومن

اگر بالای ۳۰ نفر شرکت کنن نفر اول ۱۰۰، نفر دوم ۵۰ و نفر سوم ۲۵ تومن

ولی در حقیقت مهم نیست چند نفر در این مسابقه شرکت میکنن. مهم خوب فکر کردنه، چه یک نفر چه صد نفر. ولی خب اگر تعداد شرکت کنندگان زیاد بشه جایزه مسابقه و همینطور تعداد برندگان بیشتر میشه تا شانس برنده شدن به قوت خودش باقی بمونه.


نکات تکمیلی مسابقه:

۱) صوتی یا مقاله که ارسال میکنید باید چند خط یا چند دقیقه باشه خیلی مهم نیست. ولی بدونید نوع گویش شما و اون احساساتی که در کلمات ادا میکنید و محتوای متنی مهم است. طولانی هم باشه چه بهتر. اگر هم مقاله ارسال میکنید مهم نیست ۲ خط میخواد باشه یا ۲ صفحه، مهم نحوه انتقال اون انرژی مثبت است، حالا چه با زبان ساده و چه با زبان ادبی. 

۲) بعد از نوشتن مقاله یا ضبط صوت باید به ما اعلام کنید تا ما شما رو در مسابقه شرکت بدیم. اسم دوستانی که در مسابقه شرکت میکنن زیر همین پست نوشته میشه.

۳) دوستانی هم که اصلا وبلاگ ندارن میتونن به این ایدی تلگرام کنن و متن یا صوت خودشون رو در جهت شرکت در مسابقه اعلام کنن

۴) جالبه بدونید که این امکان است متن یا صوت شما توسط گروهی حرفه ای در تئاتر هم به اجرا در بیاد و یا اقای سلطانی متن های منتخب رو با صدای زیباشون دکلمه کنن.

۵) دوستانی که وبلاگ دارن و میخوان در این مسابقه شرکت کنن حتما در انتهای عنوان پست وبلاگشون از عبارت ذهن زیبای من استفاده کنن تا به راحتی بشه متن ها رو در وبلاگ های بقیه دوستان پیدا کرد.

۶) یک ماه تقریبا وقت هست و یک هفته مونده به پایان سال برنده ها رو اعلام میکنیم.

۷) اگر داستانی از زندگی واقعی خودتون به ذهنتون نمیاد، میتونید داستان های بقیه رو طبق شرایط مسابقه نقل کنید و یا از قوه تخیل برای ایجاد یک داستان استفاده کنید.


و در اخر اینکه هر کسی در این مسابقه شرکت کنه برنده هست چرا که برای چند لحظه هم شده مثبت فکر کرده :)


۲۰ بهمن:

۱۰ نفر تا الان شرکت کردن و به زودی متن و صوت‌هاشون رو در سایت قرار میدم.

۲۷ بهمن:

۱۵ نفر تا الان شرکت کردن :)

1 اسفند:

۱۷ نفر تا الان شرکت کردن :)

در روزی بسیار نزدیک همه ما دستانمان از دنیا کوتاه خواهد شد و گدای چند صلوات از انسان های روی زمین می‌شویم، پس من هر شب برای بازدیدکنندگان سایتم صلوات میفرستم، یعنی برای تو که این متن را میخوانی، حال می‌شود تو هم برای من بفرستی؟ :)
جهت دریافت آخرین مطالب سایت در ایمیل خود ، در خبرنامه عضو شوید
۲۸ دیدگاه
    • avatar
      حتما شرکت کن :)
    • avatar
      ان شالله نه
      حتما :)
  1. avatar
    میدونین من انقد مثبت اندیش شدم که دیگه مشکلی نمیبینم اصلا که بخوام شرحش بدم:))

    اینم 20 امتیاز:)
    • avatar
      اگر مثبت اندیش باشی شرکت میکنی ۲۰ امتیازی :)
      چرا که با این کار باعث میشی بقیه دنبال کنندگان وبلاگت تاثیر مثبت اندیشی رو در تو ببینن، و از طرفی تو رو قبول دارن چرا که میشناسنت. پس حرف هات رو هم بهتر قبول دارن وقتی این رو در قالب یک داستان بگی. تازه با این کار بقیه رو هم تشویق میکنی شرکت کنن.
      وقتی بچه بودم یکی از دیالوگ های رئیس مزرعه ملکه ذهنم شد. میگفت یک مرد قوی از خودش دفاع میکنه و یک مرد قوی تر از دیگران.
      حالا من و شما که مثلا قوی هستیم باید به سمت قوی تر بودن پیش بریم :)))
  2. avatar
    علیرضا امیدیان نسب
    سلاممممم
    چشم چشممم چه خوبه من صددرصد شرکت میکنم و بقیه رو هم به مسابقه دعوت میکنم
    من تو وبلاگ بیان به اسم منبع انرژی مثبت میشناسن و خیلی مطلب انرژی مثبت میذارن و برای همین بقیه رو دعوت میکنم از الان میشینم پای اون نوشته و براتون ارسالش میکنم
    • avatar
      درود بر تو
      خیلی هم عالی
      خوشحالم که قصد شرکت دارید. منتظر هستم :)
    • avatar
      کافیه متن رو توی همون وبلاگ خودتون ارسال کنید و لینک پست رو برامون ارسال کنید.
      فقط فراموش نکنید که دوستانتون رو هم دعوت کنید تا امتیاز دعوت رو هم بگیرید.
      موفق و پایدار باشید :)
  3. avatar
    علیرضا امیدیان نسب
    سلام
    مطلب رو تو وبلاگم گذاشتم وبقیه روهم دعوت کردم تا به مسابقه بیاین
    اینم لینک مطلبم
    http://karamann.blog.ir/1396/11/17/%D9%85%D8%B3%D8%A7%D8%A8%D9%82%D9%87-%D8%B0%D9%87%D9%86-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D9%86#comments
    • avatar
      سلام
      بسیار عالی :)
      خیلی ممنون که شرکت کردی
    • avatar
      بسیار عالی
      منتظر هستیم :)
    • avatar
      سلام
      مسابقه یک هفته ای هست شروع شده و تقریبا ۱۰ نفر شرکت کردن. 
      ۳ هفته دیگه وقت هست
    • avatar
      سخت نیست.
      شرکت کن حتما :)
    • avatar
      اره :)
      ۳ نفر حتی صوت فرستادن 
      در کار خیر باید سبقت گرفت :دی 
    • avatar
      تقریبا یک هفته مونده به سال جدید :)
  4. avatar
    علی رضا آهنی
    من فقط یک پند درباره ی موضوع نوشتم.اینم لینکش:
    http://html5-css3.blog.ir/post/99
    • avatar
      اکی ممنون برای شرکت :)
  5. avatar
    من که تلگرام ندارم پس نمی توانم صوت بفرستم وخیلی کاررونمی تونم انجام بدم پس نمی تونم شرکت کنم
    • avatar
      چرا میتونید.
      میتونید ایمیل کنید صوت یا متن رو. میتونید در سایت های اپلود رایگان صوت یا متن رو اپلود کنید در نظرات لینکش کنید.
      ب همین راحتی
    • avatar
       سلام
      بله میشه، ۲ هفته دیگه وقت هست
    • avatar
      بسیار خوشحال شدم شرکت کردید :)
  6. avatar
    ❤ოaЯყaო👭ղმբმʂ ❤
    سلام اقای اریافر
    ما نیز نوشتیم :)
    این هم لینک
    http://nafas75.blog.ir/1396/12/15/ذهن-زیبای-من-پست-دوقلویی
    • avatar
      درود بر شما
      بسیار عالی
      ممنون که شرکت کردید :)
  7. avatar
    علی اسمعیلی
    سلام آقا ما هم نوشتیم و هم گفتیم دیگه خودتون ببینین کدوم رو واسه شرکت لایق میدونید .

    http://realxoman.ir/minus-plusify-actions/?p=38/

    خندون باشید.
    • avatar
      سلام
      ممنون علی :)
  8. avatar
    نــاریــن عـآبی :)
    من آمده ام وای وای
    من آمده ام
    که عشق فریاد کننممممممممممم من آمده ام :دی
    • avatar
      خیلی خوش اومدی نارین خانم :)
      لطفا عشق را در قالب مسابقه فریاد کن :دی
  9. avatar
    علیرضا آهنی
    سلام!داداش من حواسم نبود زدم مطلبو پاک کردم.اینم مطلب جدیده :
    http://html5-css3.blog.ir/post/129
    • avatar
      سلام
      بسیار هم عالی :)
  10. avatar
    یکی از وبلاگ داران
    سلام
    من چیزی ندارم که بگم
    فقط در حد یک جمله:
    یکی به من گفت که بابات خیلی خره
    من😤
    بابام😑
    اون آقاهه😅
    شما فکرش کنید یکی به شما به طور جدی این حرف رو بزنه چی میشه و چکار میکنید
    دیگه هیچی منم از شدت عصبانیت میخواستم اینجوری بشم:
    🔫🔫💣💣🔪🔪🗣🗣👊👊
    و اون آقاهه اینجوری بشه:😲😲🤕🤕
    که ناگهان بهم گفت:
    خر یعنی بزرگ...!
    من🤔😰😌
    بابام😳
    اون آقاهه😆😂
    این بود داستان من
    • avatar
      سلام
      میگم یک ادرسی از خودت میذاشتی شاید برنده میشدی :))))
  11. avatar
    یکی از وبلاگ داران
    یادم رفت بگم
    دیگه از اون روز هر که بهم میگه خر
    من به خودم میگم یعنی بزرگم


    اگه برنده شدم پست بذار میام جایزه رو میگیرم
    گمنامی بهتره...
    • avatar
      :)
    • avatar
      خیلی به زودی :))
    • avatar
      :)
  12. avatar
    بهارنارنج :)
    چرا دیگه تعداد شرکرت کننده هارو نزدید؟:دی
    منم بزنید خب:دی

    من واقعا راجع به صوتام نمیدونم یه عده کثیری دومی دوست دارن!یه عده هم اولیو:/
    • avatar
      سکرت هس :)))
      همون هس حالا ۲ نفر اضافه شدن، البته دقیق نمیدونم باید حساب کنم
      اونی که خوب هس رو انتخاب میکنیم از بین صوت هات 
    • avatar
      فردا که نه ولی توی ۲ یا ۳ روز حتما.
      چون آقای سلطانی هم باید فرصت کنن صوت ها و متن ها رو بخونن
      بله همیشه و در همه شرایط امید هس :)
      البته برنده های واقعی کسانی هستند که شرکت کردن وگرنه بقیه چیزها فرعی هس ;-)
  13. avatar
    ذهن ماتریسی یک پسر تنها
    آقا راه اندازی این وب سایت چه نفعی برای شما داره؟
    یعنی چرا میخوای ذهن زیبا رو جا بندازی واسه مخاطبات
    • avatar
      پاسخ شما رو در صوت اخرین پستم دادم
  14. avatar
    در یه پاراگراف میگم این رخداد بد زندگیمو و جایزه هم نمیخوام اسمم نمیگم.فقط میگم که همینطوری:

    تازه از خدمت برگشته بودم، یه چند ماهی میشد و دنبال کار ی گشتم و حواله ی این شرکت و اون شرکت می کردن دفاتر کاریابی و آگهی های مختلف.اما همه در حد یک فرم پر کردن بود:( به ناچار، مادرم دست به دامن آریالای همسایه شد که در کارخونه خودشون مسئول شیفت بود و با سابقه. خدا رو شکر در شرکتش منو با یه مصاحبه سفارشی با مدیر کارخانه استخدام کرد و من به خودم و خدا قول داده بودم چون مدتی نمازم رو ترک کردم به خاطر کار پیدا شدن و موفق شدنم دوباره نمازمو شروع کنم امافردا صبحش (به علت دوری شهر محل کار از شهر ما) باید زود تر از اذان صبح راه میافتادم و در مسیر راه می بودم.منم بدو بدو رفتم که به موقع برسم به محل کارم اما اون وقت ماشینی نبود و الکی کنار جاده بودم و با خودم فکر می کردم یه دربست بگیرم و برم مرکز استان که ماشین زیاد تره و نمازم رو در مسجد بخونم یا برگردم توی شهرم نمازو چون قول دادم بخونم و بعد دربست بگیرم تا محل کارم اما به خودم گفتم علی صبر کن ماشین میاد... که دیدم بعد از این پا اون پا کردن و نزدیک نیم ساعت ایستادن کنار جاده بالاخره ماشین پیکانی اومد و سوار شدم وکنار جاده رو به روی روستای بالای شهرمون نگه داشت! من هم عقب سمت راست نشسته بودم و خوابم میومد و اونی که سمت شاگرد جلو بود پرسید:چرا نگه داشتی من میخوام برم شرکت دیرم میشه. راننده (که میخواست یه کمی هوا روشن بشه تا مسافرا بیان تو جاده و خالی نره) گفت: منتظر رفیقمم که از این روستابیاد الان میاد و ماشین رو خاموش کرد کلا منم تا شنیدم منتظر رفیقشه گفتم علی یه کم برو اون طرف سمت چپ که نفر بعدی می خواد بیاد خواب نباشی بیدارت کنه از خواب شیرین.اما تنبلی کردم و دوباره شروع کردم به چرت زدن و نرفتم سمت چپ ماشین و در همون حال انگار که فکر کنی داری کابووس میبینی و با تمام وجود حس می کنی بلاها و درد های توی خوابت رو یه صدای مهیب و یه تکان و باد وحشتناک در شب تاریک اتفاق افتاد و فقط چشمام رو که باز کردم دیدم بسیار تحت فشار همون گوشه ی صندلی عقب که نشستم مچاله شدهم به خودم و صدنلی ها یبا اینکه نرم هستن اما خیلی فشار بهم میارن.یهوو دیدم یه آریالای چاق سیبیلو داره سعی میکنه در ماشین رو باز کنه و باز کرد و وقتیکه اومدم بیرون گیج بودم و همش میگفت سالمی؟ گفتم آره. میگفت مسافرشی؟ گفتم آره.چطور؟ گفت تو شاهدی چراغای ماشینش خاموش بود و بایدوایستی افسر اومد شهادت بدی برگشتم عقب رو نگاه کردم دیدم توی شانه ی خاک جاده ایم و ماشین رو به خلاف جهت جاده برگشته و راننده و شاگرد هم دارن پیاده میشن و انگار یه کم ضربه خورده به سرشون و دست منم توی دست راننده ماشین سنگینی بود که زده بود از پشت به پیکان.با زور دستم رو ول کردم از تو دستش و گفتم من باید برسم به محل کارم امروز اولین روز کارمه ولم کن برم و خلاصه شمارمو گرفت و راهی شدم و توی ماشین بعدی که نشستم توی راه همش میگفتم علی کاش نمازت رو میخوندی مگه چقدر وقت می گرفت حتی همونجا کنار جاده هم میتونستی بخونی و همش خودمو سرزنش می کردم و میگفتم علی خدا بابت این نذرت این کارو جور کرد و تو وفا نکردی به عهدت و این بلا سرت اومد اما باید رسیدی اولین کاری که میکنی این باشه که نمازت رو بخونی. و تا رسیدم محل کار به نگهبان گفتم: میشه من نمازمو بخونم امروز یه مقدار زود راه افتادم برای همین نرسیدم نمازمو بخونم گفت باشه اون شیر آّ اینم جا نماز.خوبی این اتفاق بد این بود خدا خواست با این اتفاق نمازم رو شروع کنم و کردم.


    حالا بماند که ظهرش راننده ماشین سنگین زنگ زده بود به خونه ما (برای شاهد گرفتن) و گفت تصادف شده و میخوامبیاد شهادت بده مقصر کیه.
    پدر مادرم نگران شدن و همسایمون زنگ زد به کارخونه من رفتم پای تلفن گفت سالمی گفتم یه کم زخم سطحی بخاطر شیشه ها برداشتم پوستم ولی چیزی نیست و خون بند اومد.تمام


    این که داستان من بود اما باید بگم حقیقت امر اینه که نه تنها نماز بلکه اعتقاداتم هم کمرنگ شده و سالی یه بار بخاطر زیارتی چیزی نماز میخونم تازگیا و وضع مالیم افتضاحه.چرا چون از اون سال تا الان (توی این شش سال) بالای ده تا کار از دست دادم و عوض کردم و وضع کار مملکت ریده شدست گلاب به روتون.دیگه نماز نمیخونم چون نمیتونم پاک بمونم و نیاز مبرم به ازدواج دارم و مجبورم همش کلیپ مستهجن نگاه کنم و خود ارضایی کنم.چون با شش سال کار تازه توئنستم حدود ده تومن داشته باشم.و با این پول نمیتونم زن بگیرم چون در آمدی ندارم و کاری هم نمیشه باهاش راه بندازم و تخمینی که زدم توی چهل سالگی با این روند کند کار پیدا شدن و کار کردن مقطعی شاید بتونم زن بگیرم اون اگر قیمت اجاره مغازه برای ایجاد یه منبع در آمد دائمی، بالا تر نره که اگر بره من بدو و تورم بدو تا آخر عمرم شاید بزرگترین خیر زندگیم این بشه که برای دوران پیری ده سال بیمه ریخته باشم تا بالاخره بعد از شصت سالگی بتونم توبه کنم و با حقوق بازنشستگی ازدواج کنم.یا علی و التماس دعا(ی کار و ازدواج و خوب بودن زن آیندم با مادر پدرم، برخلاف زن داداشام و ... و رفتن و بردن مادرم به سفر های زیارتی و ... خصوصا کربلا)


    در مورد پرانتز جمله خر آخه مادرم تازگیا یه تماسی دریافتی داشت از یه از خدا بی خبر کلاهبردار که الکی خوشحالش کرد و گفت برنده ی جایزه ی کمک هزینه کربلا از رادیو جوان شدی و باید یه کارت عبر بانک که توش موجودی بیشتر از صد هزار تومان داشته باشه بهمون بدی و بری جلوی عابر بانک چک کنی ببینی ریختیم پول رو یا نه که من رفتم باهاش و دیدم جلوی عابر بانک میگه گزینه ها رو بخون و داره اطلاعات میگیره و با ترفند کمک در نحوه ی گرفتن موجودی و غیره که به مادرم گفتم مامان بیخودی ذوق کردی مشخص شد دارهع دروغ میگه و میخواد اطلاعات میگیره قطع کن بریم الان نیم ساعته میگه میخواد بریزه و تو هم شماره حساب دادی همون شماره ی حساب که دادی کفایت میکنه اگر واقعا میخواد بریزه.مادرم ناراحت شد و گفت: چقدر ذوق کردم.

    اینو گفتم اطلاع رسانی کنید که شما و خوانندگان وبلاگتون بدونید از این کلاهبرداری ها زیاده... .
    حتی نظیرش در مورد آگهی هیا کار دی کیش هم هست که یه دوستم بلیط هواپیما از طریق یک سایتی که معرفی کردن برای فرودگاهه خریداری کرد و میخواست بره کیش ولی دویست تومنشو دو در کردن و اون سایت تقلبی بود و وقتی رفت فرودگاه گفتن شما بلیطی رزیو نکردید.خدانگهدار.
    • avatar
      ممنون از متن
  15. avatar
    من ولی نتیجه گرفتم از متن این بنده خدا ک اخرین نظروداده ..ک ادم باید نمازشو بخونه حالا کاری ندارم کلا فک میکنم تو جامعه ما اصن دنیا بخاطر پای بند نبودن(به خیال ازادی )خیلی از اشتباهات وبی عدالتی نتایج بدی رو گرفته ولی چون اشتباهات همچنان عادت شده خیلی سخت دید مثبت رو میشه انعکاس داد شاید با عمل کردن ینی خوب باشیم وراه خوبو ترویج بدیم باهردین و هرقشری ک هستیم.
    من که خاکه پای همتون هستم.امیدوار باشید به زندگی ..نگاهتونو عوض کنین مبارزه با سختیها و اتفاقات منفی شاید رسالت ما همین باشه ..واینکه همین باعث تفاوت ما باتمام مخلوقات هستش ..:)
    • avatar
      اره تفاوت مهمی هس :)
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
زندگی، یعنی عشق فرصت همراهی با، امید است درک همین اکنون است وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم رسم پذیرایی از تقدیر است یعنی تکاپو یعنی هیاهو شب نو، روز نو، اندیشه نو یعنی حرکت و امید
کانال تلگرام در بیان دنبال کنید